امروز دومین روزی هست که اینجا رو دارم و دومین روزی هست که دارم می نویسم ساعت دو چهل و یک دقیقه با مداد است یا با خودکار دیگه فرقی نمی کند امروز روز خوبی نبود روز بی هدفی بود . روز بی خودی بود دیشب که می خواستم سیگار بعد از هر از چند وقتیم رو بکشم نمیدونم چرا یه هو اینقدر تلخ شد سخت شد و بدرد نخور که سیگار نصف بیشتر کام نداد و کشتمش. تقصیر باد هم بود . امروز سیل افسردگی چن وقت یک بارم به سراغم امد . مزخرف بود . پر از حس های تلخ ارامش تلخ سکوا تلخ . نمیدانم چرا ولی دوستش هم داشتم .
م هم خسته ام از این فردا ها مثل شما ولی فردا چه پوچ اند . چی ؟می دانی تهی چیست؟! نمی دانی؟! منم نمی دانستم!
روز های بد باید بگذره ولی من از اروز هام نه